دلنوشته اي براي امام زمان (12)
:. یا ابا صالح .:
نمی دانم كی خواهی آمد ، آشنای دل ! تویی كه هنوز به حقیقت نمی دانم كیستی ؟ تویی كه یك روز غروب بر حاشیه دلم قدم می گذاری واحساس حضورت مرا قلقلك می دهد . همه نوشته ها تو را گفته اند و همه كتاب ها تو را خوانده اند ، ولی كمتر چشمی تو را در خواب دیده است . تو سرچشمه بهترین های عالم هستی ، مرا خوب می شناسی ، ولی من هنوز نمی شناسمت . تو را در لابه لای صفحات نمی توانم بیابم .
تو احساس گم من هستی كه در روز جمعه ، بر منطق احساس من جاری می شوی ، هیچ می دانی ، كه من همانی هستم كه هیچگاه ندیدمت ؛ چون حضور تو را حس كرده ام ، ولی ظهور تو را هنوز نه ، تا دیگر دلم میان بودن یا نبودن مردد نشود . امروز كه اندازه تمام دلواپسی های نهج البلاغه در پاییز عاطفه های اهالی كوفه دلشوره پیدا می كنم و آنگاه در زیر باران غدیر خیس می شوم تا شیعه شوم ، باز مهمان حضور تو می شوم . حضور تو آنقدر وسیع است كه حتی در افق نگاه خزان زده غرب نیز می توان تو را فهمید . نمی خواهم دلم را با چیزهای سر درگم ، گرم كنم.
شب ها كه باران به احساس سبز شالی زاران قدم می گذارد و مترسك های لب جالیز ، سرما را پخش می كند و سر انگشتانم اقامتگاه پرندگان مهاجر می شود ؛ تو نیز بر می گردی . دلم راضی نمی شود تو را لا به لای خطوط كتاب ها جستجو كنم . رد پای تو روی دل من است و جا پای قدمهایت یخ ذهنم را آب كرده است .
تو می آیی . بگو می آیی ، می دانم . نه نمی گویی ، اصلاً در دفتر حضور تو ، ظهور تو حك شده است . بگو راست می گویم . امروز مثل دیروز نیستم و فردا مثل امروز نخواهم بود؛ چون می دانم مرا می خوانی . سرنوشت من این است كه منتظر بمانم و تو منتَظَر . باور كن هیچ تردیدی ندارم ؛ زیرا همه سلول هایم ، همه ی نفس هایم ، سرنوشت غدیری است كه مرا شیعه ساخت و آغاز دلشورگی های مولایم علی ( ع ) شد . مولا جان ، این ها سرگذشت نیست ، این ها سرنوشت است ، سرنوشت غربت و انتظار …
منبع : یا ابا صالح « پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت
:. رؤیای بزرگ وصل .:
تو طلیعه نوری ، برگی از قرآن ، فرشته ای والاتر از فرشتگان مقرب الهی كه جایگاهش را زمین خدا نهاده اند. یوسفی دیگر، كه اگر یوسف را تنها زلیخایی عاشق بود تو را دنیایی مشتاقند.
تو چشمه ای از محبتی كه سیرابی از تو نشاید. قطعه ای از بهشت كه اگر هست همه بازتابی از نور تواند و روشنی نباشد مگر آن كه تو از پشت كوههای بلند انتظار بیرون آیی. آقای من، عزیز من در انتظار تو ماندن، همه را به تنگ آورده و لحظه دیدارت رؤیایی بزرگ شده است. یارانت به تیغ جاهلیت كافران گرفتار گشته اند و در خموشی غروب دلتنگ و طولانی ات سخت غمینند. هرشب جمعه به همراهت رو به درگاه معبودشان دست به دعا برمی دارند كه ای یكتای بی همتا، تو عنایتی بنما و آن دلداده را به دلدار رسان كه اگر بر شكستن است سنگ صبور دل نیز شكست.
اكنون كه قلم برداشته ایم و برای تو می نویسیم. باید بگویم كه دلهایمان برای جواب پراز محبت تو سخت می تپد كه…
” اگر سیلی زند لیلی درمیان آن همه مردم مرا، دل من خوش داردش.”
منبع : رؤیای بزرگ وصل « پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت پرتال پایگاه تخصصی تبیان مهدویت
براي دانلود شماره قبل 202 را كليك كنيد
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0